❤ رمـــــان دلیــــــار ❤ قسمـت 14 در ادامه مطلب نگاهم به سیاوش کشیده شد.. انگار اونم از این برخورد و نگاه سپهر ترسیده بود.. ! نگاهش ترسناک بود.. من لال شدم ! سیاوش من و من کنان گفت : ســ.. سلام.. من سیاوش هستم ! خوشحال شدم.. با اجازه.. سپهر […]
↧