❤ رمـــــان تـــاوان عـشق به مادر ❤ قسمـت 27 در ادامه مطلب وقتی تو ماشین نشست در رو همچین کوبید به هم که چهار ستون بدنم لرزید… دقایقی صبر کرد و نفسای کوتاه و عصبیش رو فرستاد بیرون… خیال رفتن نداشت و همین طور به خیابون زل زده بود… […]
↧
رمان تاوان عشق به مادر – 27
↧
رمان تاوان عشق به مادر – 28
❤ رمـــــان تـــاوان عـشق به مادر ❤ قسمـت 28 در ادامه مطلب تا دو روز بعد از مهمونی اون شب ، دیگه خبری از ماهان و مارال نبود و منم خوشحال بودم که لااقل درک کردند که این روزا نباید زنگ بزنند… اما فرید همش تو خودش بود و […]
↧
↧
رمان تاوان عشق به مادر – 29
❤ رمـــــان تـــاوان عـشق به مادر ❤ قسمـت 29 در ادامه مطلب نگاه عصبیش رو تو چشمام دوخت و نفسای کوتاه می کشید… یه قدم اومد جلو و یهو دستش به دور گردنم حلقه شد و منو چسبوند به دیوار و گفت : بهت گفتم رو اعصاب من راه نرو… […]
↧
رمان تاوان عشق به مادر – 30
❤ رمـــــان تـــاوان عـشق به مادر ❤ قسمـت 30 در ادامه مطلب وقتی برگشتم و به مادرم نگاه کردم ، مادرم با درد و غمی بی پایان که تو چشماش نشسته بود داشت به زد و خورد فرید و ماهان و داد و بیداد من و فرید نگاه میکرد… […]
↧
رمان تاوان عشق به مادر – 31
❤ رمـــــان تـــاوان عـشق به مادر ❤ قسمـت 31 در ادامه مطلب دستاش رو دو طرف من گذاشت ، بین دو تا دستاش و دیوار زندانیم کرد و با چشمای به خون نشسته بهم خیره شد و گفت : داغ اون صاحبت رو به دلت می زارم… آره عاشق […]
↧
↧
رمان تاوان عشق به مادر – 32
❤ رمـــــان تـــاوان عـشق به مادر ❤ قسمـت 32 در ادامه مطلب وقتی با بچه ها از تاکسی پیاده شدیم ماشین فرید روبروی خونه بود… دلم از بودنش لرزید ، اما از صدای فریاداش و عصبانیتش می ترسیدم… با بچه ها رفتیم تو… فرید با دیدن ما گل از […]
↧
رمان تاوان عشق به مادر – قسمت آخر
رمـــان تـــوان عشـــق به مــــادر به قلم زیبای :غریبه قسمت آخر در ادامه مطلب منبع: سایت نود و هشتیا کادوها رو به بچه ها دادم و و اونا هم با شوق شروع به باز کردن بودن… عروسکا رو که از کاغذ کادو کشیدند بیرون ، نگاهم به نگاه […]
↧
رمان شکوه نیلوفرانه من – 13
❤ رمـــــان شکوه نیلوفرانه مـن ❤ قسمـت 13 در ادامه مطلب آروم به طرفش برگشتم …. شلوار لی با یه پیرهن مردونه مشکی ساده چسب تنش بود به یه کت براق نوک مدادی ….. نگاهش با اخم هنوزم بهم خیره بود … ابروها و چشمام و لبام رو ازنظر […]
↧
رمان شکوه نیلوفرانه من – 14
❤ رمـــــان شکوه نیلوفرانه مـن ❤ قسمـت 14 در ادامه مطلب تا خود دم دمای صبح کنار پنجره نشستم گوشی رو روی سایلنت گذاشتم ، می دونستم رامین بی خیال نمی شه و هر نیم ساعت باید در جواب تک زدناش تک می زدم که بهش ثابت بشه نخوابیدم […]
↧
↧
رمان شکوه نیلوفرانه من – 15
❤ رمـــــان شکوه نیلوفرانه مـن ❤ قسمـت 15 در ادامه مطلب تیام _ چرا پیاده نمی شی ؟ با تردید زمزمه کردم : _ می ترسم ! به طرفم برگشت و دست راستش رو پشت صندلیم گذاشت ، یه دستش هنوزم روی فرمون ماشینش بود ، دقیق بهم خیره […]
↧
رمان شکوه نیلوفرانه من – قسمت آخر
رمـــان شکوه نیلوفرانه من به قلم زیبای : Evrina قسمت آخر در ادامه مطلب منبع: سایت نود و هشتیا سینا پوزخندی زد و بی ربط به حرفم گفت : _ چرا دستت اونقدر با احساس رو شیکمت بود !؟ … نی نی تیامه !؟ _ به تو مربوط نیست […]
↧
رمان پاییز زندگی من – 1
رمـــان پـــاییز زندگی مــــن به قلم زیبای : Sim@ قسمت 1 در ادامه مطلب منبع: سایت نود و هشتیا خلاصه رمان: زندگی من پاییزی بود.وقتی زردتر و سردتر شد که ردپای یکی از دوستانم از اطرافم ناپدید گشت.به دنبالش رفتم و برایش گشتم اما دریغا که گمشده ها هیچ […]
↧
رمان پاییز زندگی من – 2
❤ رمـــــان پــاییز زندگی مــــن ❤ قسمـت 2 در ادامه مطلب ـ من با مهرداد ازدواج میکنم گفتن این جمله سخت تر از آنچه بود که تصور می کردم و بلافاصله پس از به زبان آوردنش پشیمان شدم و خواستم درستش کنم که مادرم محکم در آغوشم کشید و […]
↧
↧
رمان پاییز زندگی من – 3
❤ رمـــــان پــاییز زندگی مــــن ❤ قسمـت 3 در ادامه مطلب گیج می زدم . توجهم به پیراهنم که هنوز به تنم بود جمع شد … چروک شده بود . پوفی کردم و از تنم درش آوردم و گوشه ای پرتش کردم . حوصله خودم را هم نداشتم چه […]
↧
رمان پاییز زندگی من – 4
❤ رمـــــان پــاییز زندگی مــــن ❤ قسمـت 4 در ادامه مطلب از روی تخت برخاستم… مانتویم را که به بدنم چسبیده بود درآوردم و بر روی تخت پرتش کردم… تاپ صورتی ام را با تیشرت لیمویی و شلوار لی مشکی رنگم که نسبتا راحت بود عوض کردم نگاهم به […]
↧
رمان پاییز زندگی من – 5
❤ رمـــــان پــاییز زندگی مــــن ❤ قسمـت 5 در ادامه مطلب پتویی بود… رنگش مشخص نبود… خم شدم و دوباره آن را بر روی خودم انداختم… صدای قدم هایی را شنیدم… پتو را چنگ زدم… - کی اونجاست؟ - سونیا ام… قدم ها نزدیک تر شدند صدا برایم ناآشنا […]
↧
رمان پاییز زندگی من – 6
❤ رمـــــان پــاییز زندگی مــــن ❤ قسمـت 6 در ادامه مطلب بهناز که کنارم نشسته بود کمی خود را به من نزدیک کرد و گفت: - سونی…میگما…چیزه… به سمتش برگشتم و نگاهش کردم با لحنی جدی گفتم: - حرفت و بزن… سرش را پایین انداخت و زمزمه کرد: - […]
↧
↧
رمان پاییز زندگی من – 7
❤ رمـــــان پــاییز زندگی مــــن ❤ قسمـت 7 در ادامه مطلب اگر…اگر حتی یک درصد این فرضیه ام درست میبود بهناز در بد دردسری افتاده بود… سریع برخاستم و به شیدا که کنارم نشسته بود گفتم: ـ من میرم پیش نسیم… بدون اینکه منتظر جوابش شوم به سمت نسیم […]
↧
رمان پاییز زندگی من – 8
❤ رمـــــان پــاییز زندگی مــــن ❤ قسمـت 8 در ادامه مطلب همین حالا دلم داشت برای سونیا تنگ میشد…برای خودم تنگ میشد…برای لبخندم و صدای خنده سرخوشم…برای قطره های اشکم …برای نگاه مهربانم…برای خودم…به هر چیزی می اندیشبدم جز این…هرگز حتی در خواب هم روزی را نمیدیدم که محکوم […]
↧
رمان پاییز زندگی من – 9
❤ رمـــــان پــاییز زندگی مــــن ❤ قسمـت 9 در ادامه مطلب خواست از جایش بلند شود فرناز از جایش برخاست و کمکش کرد که بلند شود…نگاهم را از او گرفتم و به فرشید خیره شدم…گستاخ در چشمانم خیره شد و گفت: - سلام!خوبی؟چطوری؟ بدون این که پاسخش را بدهم […]
↧