رمـــان عشقم رو نادیده نگیر به قلم زیبای : مینــــــا قسمت 1 در ادامه مطلــب منبع: سایت نود و هشتیا خلاصه: دختری بیست ساله… دختری از جنس احساس…. دختری عاشق… عشقی یک طرفه… عشقی که با بیرحمی پس زده شده!!! اما… زندگی فراز و نشیب هایی دارد… فراز و […]
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 1
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 2
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 2 در ادامه مطلب سر جام نشستم و سرم رو بین دستهام گرفتم. ارسلان:- چرا باهاش دهن به دهن شدی؟ سرم رو بالا گرفتم وبهش خیره شدم . - نکنه میخواستی هر چی از دهنش در میاد بگه!؟ ارسلان:- هر چی […]
↧
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 3
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 3 در ادامه مطلب زیر لب ایشی گفت و روبروم روی یکی از مبل ها نشست همون موقع هم بقیه از پله ها پایین اومدن و هر کدوم روی یکی از مبل ها نشستند.بعداز چند دقیقه هم ارسلان از بیرون وارد […]
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 4
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 4 در ادامه مطلب ا گیجی تکونی خوردم و لای یکی از چشم هام رو باز کردمو با دیدن فضای اتاق اینبار کاملا هوشیار شدم و همونطور که تکیه ام رو به بالشت میدادم, با کنجکاوی همه جا رو زیر نظر […]
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 5
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 5 در ادامه مطلب با دیدن صورت تعجب زده ی ارسلان, کمی خودم رو جمع و جور کردم اما سعی نکردم از بحث خارج شم. نمی خواستم ارسلان راجع بهم فکر بدی بکنه. به همین خاطر ادامه دادم: - خیلی دوست […]
↧
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 6
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 6 در ادامه مطلب با دیدن ارسلان که داشت با اخم نگاهمون می کرد نیشمو بستم و به طرفش حرکت کردم: -سلام نگاهم به تیپش افتاد…مثل همیشه دختر کش شده بود! کت شلوار مشکی همراه پیراهن زرشکی و کروات مشکی ای […]
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 7
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 7 در ادامه مطلب صداهای مبهمی اطرافم میشنیدم.پلک هام تکون خورد ولی قبل از اینکه بازشون کنم در با صدای بدی باز شد و پشت سرش صدای نگران یاشار بلند شد: -چرا زودتر خبرم نکردی؟نمیبینی چقدر داغون شده؟ صدای عصبی ارسلان […]
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 8
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 8 در ادامه مطلب با کلافگی دست مشت شده اش رو روی فرمون کوبید و داد زد:- لعـــــنتی!…همینو میخواستی؟!بی توجه بهش دستمالی از توی داشبورت برداشتم و روی لبم کشیدم. با دیدن خونی که روش خودنمایی میکرد پوزخند تلخی روی لبم نشست…چرا […]
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 9
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 9 در ادامه مطلب صدای عصبی ارسلان بلند شد: - ماهان! سریع منو از خودش دور کرد و گفت: - ای وای ولم کن بی حیا! بی عفت!…ارسلان بیا این زن بی چشم و روتو ازم جدا کن داره منو میخوره […]
↧
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 10
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 10 در ادامه مطلب نگاهم رو به ماشین جنسیسی که به هر طریق سعی داشت ازمون جلو بزنه انداختم… دست فرمون هر دوتاشون حرفه ای بود ولی تنها فرقی که با هم داشتن چهره ی خونسرد و بی خیال ارسلان و […]
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 11
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 11 در ادامه مطلب وارد خونه شد و یه لحظه مکث کرد. با صدایی که تعجب توش مشهود بود گفت: - سارینا؟؟ و دستش به سمت کلید لوستر ها رفت…روشن شدن چراغ همانا و صدای جیغ و دست بقیه همراه […]
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر – 12
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 12 در ادامه مطلب با احساس نفس هایی روی صورتم, قیافه ام رو جمع کردم و با حرص به پهلو خوابیدم. کم کم داشت خوابم می برد که اینبار احساس کردم اون موجود مزاحم روی صورتم حرکت می کنه..عصبی دستم رو […]
↧
رممان عشقم رو نادیده نگیر – 13
❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 13 در ادامه مطلب هن هن کنان خودم رو به سالن رسوندم و روی مبل ولو شدم… هشت ماهی می گذشت و تقریبا روزای آخر حاملگیم بود…نگاهم رو به شکم برآمده ام دوختم..دیگه باهاش کنار اومده بودم…یعنی کنار که نه! عادت […]
↧
↧
رمان عشقم رو نادیده نگیر –قسمت آخــــر
رمـــان عشقم رو نادیده نگیر به قلم زیبای : مینــــــا قسمت آخر در ادامه مطلــب منبع: سایت نود و هشتیا سه هفته ای از اومدنم به خونه ی بابا گذشته بود و حالا بقیه فهمیده بودن با ارسلان بحثم شده…مامان که همش با نصیحت بهم غر می زد […]
↧
رمان همین که حال من خوش نیست – 8
❤ رمـــان همین که حال من خوش نیست ❤ قسمت 8 در ادامه مطلب زنگ را فشار می دهم و افکارم را پس می زنم.داخل اسانسور که می شوم هیجان ناشناخته ای به تنم هجوم می اورد. در باز می شود ومن اذر خانم را باان کت دامن قهوه […]
↧
رمان همین که حال من خوش نیست – 9
❤ رمـــان همین که حال من خوش نیست ❤ قسمت 9 در ادامه مطلب میان خواب و بیداری صدای مکالمه اش را می شنوم -وضعیتش رو چک کنید من تا نیم ساعت دیگه اونجام. دست های حلقه شده اش را از دورتنم باز می کند و بالشتش را […]
↧
رمان همین که حال من خوش نیست – 10
❤ رمـــان همین که حال من خوش نیست ❤ قسمت 10 در ادامه مطلب تمام فکرم درگیر یاسین است.تمام شب را کنارش نشسته ام،کمکم کرده تا از مهمان ها پذیرایی کنم. یسرا و صبا هردو گله می کنند ومن فقط گوش می دهم.برعکس من هردو خانه دار هستند،فرق می […]
↧
↧
رمان همین که حال من خوش نیست – 11
❤ رمـــان همین که حال من خوش نیست ❤ قسمت 11 در ادامه مطلب می چرخم و پشتم را به یاسین می کنم،اهن پاره میان گلویم این روزها عجیب برای خودش جولان میدهد،بازوهایش را دورشکمم حلقه می کند و به خودش نزدیک. نمی دانم برای چه بعد از هررابطه […]
↧
رمان همین که حال من خوش نیست – 12
❤ رمـــان همین که حال من خوش نیست ❤ قسمت 12 در ادامه مطلب قاشق اول را می خورم طعم خوبی دارد،معده ی خالی ام استقبال می کند.نگاهش را از من نمی گیرد -نه دیروز ونه امروز بیمارستان نیومده بود! قاشقم میان هوا خشک می شود. تند می گوید -بخور!؟فکر […]
↧
رمان همین که حال من خوش نیست –قسمت آخر
رمان همین که حال من خوش نیست به قلم زیبای : رهــــا قسمت آخر در ادامه مطلــب منبع: سایت نود و هشتیا پلک هایم را باز می کنم نه زمان را می دانم نه مکان را،شقیقه هایم تیر می کشند ولی احساس بدی ندارم. گرمایی را میان کتفم […]
↧