❤ رمـــــان عـــشـــق یـوســف ❤ قسمـت 26 در ادامه مطلب ایدا جوابش را نداد . توی تاریکی بلوز استین بلندش را عوض کرد و تاپ پوشید . -حالا کجا بخوابم ؟ یوسف کمی کنار کشیدو گفت : جوک گفتنش شروع شد! ایدا با غیظ گفت: می ترسم بعدا مجبور […]
↧