❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 8 در ادامه مطلب برگشتم توی خونه افرا داشت نگام میکرد چشام قرمز بودن و داد میزدن که گریه کردم اروم گفتم من خسته ام میرم بخوابم سرش و تکون داد رفتم توی اتاق خواب و درش رو بستم نگاهی به […]
↧