رمان ضجه های ویرانی من – 6
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 6 در ادامه مطلب روز کنکور ارشدم بود ، قرار بود برم تهران و کنکور رو بدم ، اینبار راهی جز رفتن به یه شهر دیگه برای درس خوندن نداستم حاج خانوم بارها...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 7
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 7 در ادامه مطلب نگاهم روی دستش ثابت میمونه ، روی انگشت حلقه ای که خالیه ، شاید به بهونه طلا بودن حلقه و حرام بودن طلا برای مرد دوباره نگام...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 8
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 8 در ادامه مطلب برگشتم توی خونه افرا داشت نگام میکرد چشام قرمز بودن و داد میزدن که گریه کردم اروم گفتم من خسته ام میرم بخوابم سرش و تکون داد رفتم...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 9
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 9 در ادامه مطلب سر رسید محمد جواد رو باز کردم ، کلمه ها پشت هم ردیف شدن و جمله ها و بندهای نوشته شده توی برگ دفترم رو ساختن از شباهت ها نوشتم ،...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 10
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 10 در ادامه مطلب فردای اون روز تو دانشگاه کیانوش رو دیدم من و دید و سری برام تکون داد ، به نشونه سلام ، یکی از کارایی که شدیدا ازش بعید بود ،اون...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 11
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 11 در ادامه مطلب شام خورده شد ، تو ارامش ، با لبخندهای ایلیا و نگاه های عرفانه اینکه ایلیا من رو انقدر لایق دونسته تا دوست دخترش رو نشونم بده...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 12
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 12 در ادامه مطلب من و مهرداد و کیانا با هم از ازمایشگا زدیم بیرون و من همه حواسم به دکمه های مانتوم بود که جا به جا بسته بودم ، و شالی که حتی...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 13
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 13 در ادامه مطلب در رو پشت سرم بستم ، تمام در و پنجره های خونه رو هم باز گذاشتم افرا رو صدا کردم رفتم اشپزخونه و بالاخره اونجا پیداش کردم نشسته بود...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 14
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 14 در ادامه مطلب میخواست به کیانوش زنگ بزنه ؟ که چی ؟ که کیانوش خبرهای داغ روزنامه های صبح و خبرگزاری های دانشگاه رو بذاره کف دستش ؟ که بفهمه من...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 15
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 15 در ادامه مطلب فردا صبح زودتر از روزهای دیگه از خواب بیدار شدم . کیانوش گفته بود دوست ندارم دیر برسیم . من هم دوست نداشتم دوش گرفتم و کمی خیلی...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 16
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 16 در ادامه مطلب وسط اتاق دراز کشیدم و به طلوع خورشید و صبح فکر کردم . باید به ایلیا زنگ میزدم ، حالاکه متاهل بود و بار یه زندگی رو به دوشش داشت...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 17
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 17 در ادامه مطلب لاله برو بابایی گفت و پنجره سمتش رو کشید پایین کیانوش توی ماشین جا گرفت و شروع کرد به رانندگی لاله دوباره شروع کرد به حرف زدن...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 18
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 18 در ادامه مطلب دوش که گرفتم اروم شدم . شامپوی کیانوش رو زدم و بوی کیانوش رو گرفتم ، به تمام اتفاقای این یک سال و خورده ای فکر کردم ، یک سال و...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 19
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 19 در ادامه مطلب نشستم گوشه خونه و کز کردم به اشکهام اجازه ندادم صورتم رو خیس کنن ، به گوشیش زنگ زدم جواب نداد ، عادت به رد دادن نداشت ، لااقل...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 20
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 20 در ادامه مطلب زنگ در زده شد از جا پریدم نگاهی به ساعت انداختم 11 بود چقدر دیر ایفون رو نامطمئن جواب دادم -بله ؟ -ایپک ؟ خشکم زد ، این صدا رو...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – 21
❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 21 در ادامه مطلب رسیدم به خونه اقاجون ، کلیدم رو از بین دسته کلیدا پیدا کردم ، کلیدش برای اولین بار داشت استفاده میشد ، بعد از 12 سال دلم...
View Articleرمان ضجه های ویرانی من – قسمت آخر
رمـــان ضجه های ویرانی من به قلم زیبای : رز وحشی قسمت آخر در ادامه مطلب منبع: سایت نود و هشتیا -خیلی فرصت دادم … زیادی -اون فرصت ها رو به خودت و دلت دادی … اینبار به من و دلم -دلت با دلم...
View Articleرمان عدالت من – 17
❤ رمـــــان عـــــدالت مـــــن ❤ قسمـت 17 در ادامه مطلب ﻣﯿﻠﺮزم از ﺗﻤﺎم واﻗﻌﯿﺘﯽ ﮐﻪ آرﻣﺎن ﺑﯽ رﺣﻤﺎﻧﻪ آوار ﮐﺮد روی ﺳﺮم و ﻣﻦ ﺗﻼش ﮐﺮده ﺑﻮدم دﻓﻨﺸﻮن ﮐﻨﻢ ﺗﻮ ﻻﯾﻪ ﻫﺎی ﻋﻤﯿﻖ ذﻫﻨﻢ ، ﮐﻪ ﻣﻦ ﺳﻌﯽ ﮐﺮده ﺑﻮد...
View Articleرمان عدالت من – 18
❤ رمـــــان عـــــدالت مـــــن ❤ قسمـت 18 در ادامه مطلب اﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ از ﮔﻨﺠﺎﯾﺶ ﻣﻐﺰ ﻣﻦ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻠﻤﺎﺗﺶ ذﺧﯿﺮه ﮐﺮده …ﭼﺮا ﻣﻦ ﺑﯽ ﻗﺮارم ﺧﯿﺎﻟﺖ ﮔﺮﭼﻪ ﻋﻤﺮی ﯾﺎر ﻣﻦ ﺑﻮد ﺑﯿﺎ اﻣﺸﺐ ﺷﺮاﺑﯽ دﯾﮕﺮم ده...
View Articleرمان عدالت من – 19
❤ رمـــــان عـــــدالت مـــــن ❤ قسمـت 19 در ادامه مطلب ﺷﺎﯾﺎن : اﮔﻪ ﺗﻮ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ دﻟﺖ راه ﺑﯿﺎم ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ ؟؟؟؟؟ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻢ …دﻟﻮاﭘﺲ ﻓﺮدای ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻮدﻧﯽ ﻣﻦ ﺣﺎﻟﺖ رو ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻢ …ﻣﻦ ﺑﻬﺖ ﺣﻖ ﻣﯿﺪم...
View Article