❤ رمـــان بختــک ❤ قسمت 14 در ادامه مطلب چسبیده بود به سرشانه های مهرنوش، او را به سمت خودش کشید. زیر دل مهرنوش تیر کشید و با التماس گفت: -آرمین…تو رو خدا و دوباره درد پبچید در تنش، نفسش رفته بود. آرمین بینی اش را بالا کشید: -دوباره میشی […]
↧