❤ رمـــــان تـــاوان عـشق به مادر ❤ قسمـت 17 در ادامه مطلب چهارعصر که اومدم خونه ، زیاد کاری نداشتم… به لطف زن دایی همه جا تمیز بود و ناهار ظهر هم میشد شام منو و مونا… به بهزاد گفته بودم که دم غروب مونا رو بفرسته خونه ام… […]
↧