❤ رمـــــان تـــاوان عـشق به مادر ❤ قسمـت 27 در ادامه مطلب وقتی تو ماشین نشست در رو همچین کوبید به هم که چهار ستون بدنم لرزید… دقایقی صبر کرد و نفسای کوتاه و عصبیش رو فرستاد بیرون… خیال رفتن نداشت و همین طور به خیابون زل زده بود… […]
↧