❤ رمـــــان مهمــــــان زندگی ❤ قسمـت 5 در ادامه مطلب بلند شد و درب را گشود. چون لباسش نا مناسب بود پشت در پنهان شدوسرش را از لای در بیرون آورد وخیره به او نگریست آرمین با تحقیر نگاهش کردو آرام پرسید -کسی اینجاست؟ - آره! نگاهش پر از […]
↧