❤ رمـــان عشقم رو نادیده نگیر ❤ قسمت 13 در ادامه مطلب هن هن کنان خودم رو به سالن رسوندم و روی مبل ولو شدم… هشت ماهی می گذشت و تقریبا روزای آخر حاملگیم بود…نگاهم رو به شکم برآمده ام دوختم..دیگه باهاش کنار اومده بودم…یعنی کنار که نه! عادت […]
↧