رمان چشمک 1
رمـــــان چـــــشــــمـــک نویسنده:star آهــای سرنــوشت!!! اســکار حــــق توســت !!! سال هاست مـــرا فیلم کرده ای… راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آن که جان بسپارند ، چاره...
View Articleرمان آقای مغرور خانوم جذاب 8
رمان آقای مغرور خانوم جذاب قسمت 8 در ادامه مطلب از تو نوشتن کار عاقلانه ای نیست! میتـــرســـم کســـی جــز مــن عاشـقـت شود !! نشستم صندلی عقب وتارسیدن به کارخونه حرف نزدم.متین و سورن...
View Articleرمان آقای مغرور خانوم جذاب 20
رمان آقای مغرور خانوم جذاب قسمت 20 در ادامه مطلب گاهی نیاز است دکتر به جای تجویز یه مـشـــت قــرص برایتـــ فــــریــــــــــاد تجــویـز کـنـد تمام اعضای باند نصیری دادگاهی شدن.تمام...
View Articleرمان آنتی عشق 5
رمان آنتی عشق قسمت 5 در ادامه مطلب تو را خدا نمیخواهد که برگردی !!! وگــرنه آمـــــــدن نه بــال میخواهـــد نـه کـفــش و عـصــای آهـنـیـن ! تو همون نگاه اول ازش خوشم اومد . من یه عمر...
View Articleرمان من نامادری نیستم – 8
رمــان من نـامــادری نیستم قسمت 8 در ادامه مطلــب بسته ی استامینوفن و از تو کابینت بیرون آوردم و یکی از قرصا رو جدا کرده و خوردم …. _بازم سرتون درد میکنه؟ برگشتم طرفش _بله _ نمی خواید برید...
View Articleرمان دوشم دالی؟ – 1
رمـــان دوشم دالی؟ به قلم زیبای : غزلک قسمت 1 در ادامه مطلــب منبع: سایت نود و هشتیا خلاصه: ی دختر شر و شیطون به اسم ایدا که یه غم خیلی بزرگ تو زندگیش داره …غم از دست دادن پدر…پدری که...
View Articleرمان دوشم دالی؟ – 2
❤ رمـــان دوشم دالی؟ ❤ قسمت 2 در ادامه مطلب ارشام سر افراز …سرافراز ارشام ….ی دفعه جیغغ کشیدم _اااااااررررررشششششاااام ارشام هم که از جیغ من ترسیده بود ماشینو.مسزنه و کنار و میگه...
View Articleرمان دوشم دالی؟ – 3
❤ رمـــان دوشم دالی؟ ❤ قسمت 3 در ادامه مطلب سیدم خونه دم در خواستم کلید بزارم که دوتا جفت کفش مزدونه دیدم…این کفشای…واااییی…اخ جووووون …با کلید تند تند باز کردم در و تا اومدم تو خونه بدون...
View Articleرمان دوشم دالی؟ – 4
❤ رمـــان دوشم دالی؟ ❤ قسمت 4 در ادامه مطلب سایه ی ی اسب میبینم.کسی که سوارشه سرعت اسبشو با اسبم هماهنگ میگنه…میبینم ی پسر هیکلی,چهارشونه مثل ارشام فقط رنگ چشماش مشکیه _با ی مسابقه چه جوری...
View Articleرمان دوشم دالی؟ – 5
❤ رمـــان دوشم دالی؟ ❤ قسمت 5 در ادامه مطلب فردا اوا مرخص شد .اوردیمش خونه مامان عین پروانه دورش میچرخید .اوا فعلا نمیره سرکار و به جاش کارکناش کار میکنن! امروز سه شنبست..حالم از سه شنبه...
View Articleرمان دوشم دالی؟ – 6
❤ رمـــان دوشم دالی؟ ❤ قسمت 6 در ادامه مطلب ارشام_خیله خب گوش کن پس بعد مکثی شروع میکنه _تا اونجایی گفتم که بابات تصادف کرد .اره? بغض میکنم .سرمو به معنای اره تکون میدم . _ بزار اول بگم...
View Articleرمان دوشم دالی؟ – 7
❤ رمـــان دوشم دالی؟ ❤ قسمت 7 در ادامه مطلب کوروش ی ابروشو انداخت بالا _جا به جا کنی? ی لبخند ملیح زدم _اره …میخوام اون کامپیوتره توی شرکت برای ردگم کنی باشه…و اطلاعت فقط به خودم دسترسی...
View Articleرمان دوشم دالی؟ – 8
❤ رمـــان دوشم دالی؟ ❤ قسمت 8 در ادامه مطلب با شنیدن صدا کپ کردم _سلام خانوم مهندس,! دوباره همون صدای اشنا …..فقط صدا. .. _ش..شما? ی قهقهی بلند میزنه _نگو نشناختی! این …این همونه که با...
View Articleرمان دوشم دالی؟ –قسمت آخـــر
رمـــان دوشم دالی؟ به قلم زیبای : غزلک قسمت آخر در ادامه مطلــب منبع: سایت نود و هشتیا خشکم زد …نه …اون نباید الان ما رو.میدید …چشمامش گرد شد …و بعد با عصبانیت رفت تازه به خودم اومدم جیغ...
View Articleرمان در چشم من طلوع کن – 4
❤ رمـــان در چشـم من طلوع کن ❤ قسمت 4 در ادامه مطلب فصل 9 صدای زنگ آیفون شوکت را سراسیمه از جای کند. با شور و هیجان زایدالوصفی به سمت حیاط دوید و در آستانه در منزل بی محابا فرزندش را در...
View Articleرمان در چشم من طلوع کن – 5
❤ رمـــان در چشـم من طلوع کن ❤ قسمت 5 در ادامه مطلب چشم گشود، اما دست و پا و دهان بسته اش مانع از هر حرکتی بود.. در تاریکیِ مطلق فضای کوچک صندوق عقب آه از نهادش برخاست و در حالیکه که از بی...
View Articleرمان در چشم من طلوع کن – 6
❤ رمـــان در چشـم من طلوع کن ❤ قسمت 6 در ادامه مطلب باران شدت گرفته بود و فاصله چند متری به سختی دیده می شد. موتور را متوقف ساخت و نگاهش را به اطراف چرخاند. در ظلمت شب و آسمان بارانی جهت...
View Articleرمان در چشم من طلوع کن – 7
❤ رمـــان در چشـم من طلوع کن ❤ قسمت 7 در ادامه مطلب با اولین پرتوهای طلایی رنگ خورشید، در صبحی دیگر، کیان راجع به محیط اطلاعاتی را در اختیار غزاله قرار داد و گفت: – در شیب تندی قرار داریم....
View Articleرمان در چشم من طلوع کن – 8
❤ رمـــان در چشـم من طلوع کن ❤ قسمت 8 در ادامه مطلب فصل 19 احساس گرمایی مطبوع روی گونه ها وادارش کرد تا پلکهایش را باز کند. وقتی چشم گشود از دیدن یک سقف بالای سرش به وجد آمد و لبخندی از...
View Articleرمان در چشم من طلوع کن – 9
❤ رمـــان در چشـم من طلوع کن ❤ قسمت 9 در ادامه مطلب کیان در اثر بی احتیاطی خودش غافلگیر شد . بدون اسلحه و کاملا بی دفاع. بدون هیچ عکس العملی دستها را بالای سر برد و به لهجه افغانی گفت :...
View Article