❤ رمـــــان عـــشـــق یـوســف ❤ قسمـت 4 در ادامه مطلب وارد پاساژ شدند . هیچ یک حرفی نمی زدند و یک به یک ویترینها را تماشا می کردند . همان موقع از توی شیشه ی یکی از بوتیکها ایدا متوجه یوسف شد که میخ دختری ملوس و […]
↧