❤ رمـــــان عـــشـــق یـوســف ❤ قسمـت 15 در ادامه مطلب یوسف جمعه شب حول و حوش ساعت 8 برگشت تهران،شهیاد تا فهمیدزنگ زدو گفت: می یام پیشت! یوسف بی اراده دست به موبایل شد تا به ایدا زنگ بزند اما یکهو یاد شرطشان افتاد و با بغض و عصبانیت داد […]
↧