❤ رمـــــان عـــشـــق یـوســف ❤ قسمـت 17 در ادامه مطلب جیران اخمی نثارش کرد و گفت : باریکلا بامزه … حالا دیگه برو ! شهیاد جدی شد . -نمیرم . من باید بدونم با چه طور ادمایی می گردی … عمو از دستم ناراحت میشه ! جیران […]
↧