❤ رمـــــــان رســــــوب ❤ قسمـت 19 در ادامه مطلب ندا نفس عمیقی کشید وگفت: من … کیان من … من باید عمل کنم کیان … برای جراحی هم اجازه ی شوهر میخوام ! کیان ماتش برد . حتی یک لحظه نفس هم نکشید… بهت زده به زور زبان […]
↧