Quantcast
Channel: بوستان رمان »دانلود رمان
Browsing all 577 articles
Browse latest View live

رمان رسوب – 15

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 15 در ادامه مطلب       دست کلیدش را در دست چرخاند دیگر چهره ی پر حیرت ندا اهمیتی نداشت. با زمزمه ی خداحافظ از اتاق خارج شد! حرفهایش را زده بود. حوصله ی یک دردسر...

View Article


رمان رسوب – 16

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 16 در ادامه مطلب       کیان چیزی نگفت. هلن کیفش را گرفت و جلو تر از کیان از اتاق خارج شد. کیان با دیدن هانا که مقابل کلینیک مشغول نوشیدن اب هویج بستنی اش بود...

View Article


رمان رسوب – 17

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 17 در ادامه مطلب     و با لحنی تو دماغی گفت:بچه دوست شدی شما؟!!! مگه بچه بیرونه که سرما بخوره؟! کیان عصبانی بود اما خنده اش گرفته بود. با جدیت گفت: تو سرمابخوری...

View Article

رمان رسوب – 18

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 18 در ادامه مطلب       سمن خودکار را در دهانش فرو کرد و گفت: حاج بابام اومده برم سلامش کنم؟ هلن سرش را پایین گرفت . نفس مقطعش را بدون بیرون دادن در سینه خفه کرد…...

View Article

رمان رسوب – 19

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 19 در ادامه مطلب         ندا نفس عمیقی کشید وگفت: من … کیان من … من باید عمل کنم کیان … برای جراحی هم اجازه ی شوهر میخوام ! کیان ماتش برد . حتی یک لحظه نفس هم...

View Article


رمان رسوب – 20

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 20 در ادامه مطلب       فصل دوازدهم: چشمهای گرد شده اش، دستهای عرق کرده ای که بهم قلاب شده بود … دفتر و دستک هایی که روی میز پراکنده بود … دستخط… سند … امضا …...

View Article

رمان رسوب – 21

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 21 در ادامه مطلب       یک تکه لاستیک در بینی اش فرو کرده بودند که مثلا تنفسش را راحت کند … ولی حالا حالش از بوی گند پلاستیک بهم میخورد … زیرنگاه تیز سوشا هم...

View Article

رمان رسوب – 21

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 22 در ادامه مطلب       یک بسته سوپ اماده را بیرون کشید. شیر گاز باز بود و هنوز کبریت نزده بود سه تا چوب کبریت شکسته روی کانتر افتاده بود… صدای دوش اب می امد …...

View Article


رمان رسوب – 23

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 23 در ادامه مطلب       سوشا سری تکان داد و گفت: بعضی وقت ها باهاش تماس میگیرم… -تو به قبر پدرت میخندی که به زن من زنگ میزنی! سوشا پقی زد زیر خنده… کیان کلافه نیم...

View Article


رمان رسوب – 24

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 24 در ادامه مطلب       کیان سری تکان داد و ندا در جواب حاج اقایی که پرسید : مهریه ی شما … رویش را از کیان گرفت و گفت : بخشیدم. کیان فورا گفت: نه … و یک جلد قران...

View Article

رمان رسوب – 25

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 25 در ادامه مطلب       افزود: سال نوت هم پیشاپیش مبارک. مرجان با حرص رویش را برگرداند و از اتاق خارج شد . کیان لبه ی تخت نشست و سرش را در دستهایش گرفت. صدای...

View Article

رمان رسوب – 26

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 26 در ادامه مطلب       هانا با دیدنشان لبخندی زد و گفت: سلام … خیلی خوش آمدید. بفرمایید … و ان دوتا که خشکشان زده بود را از جلوی در کنار زد. کیان به زور سلام کرد...

View Article

رمان رسوب – 27

  ❤   رمـــــــان رســــــوب  ❤   قسمـت 27 در ادامه مطلب         کیان نیم نگاهی به هانا انداخت و گفت: بهشت زهرا ! و با تشکر کوتاهی از سر میز بلند شد و گفت: من میرم یکم قدم بزنم. برای هضم غذا هم خوبه. و...

View Article


رمان رسوب – قسمت آخر

    رمـــان رســـــوب   به قلم زیبای : SunDaughter☼   قسمت آخر در ادامه مطلب   منبع: سایت نود و هشتیا       در را که بست نفس عمیقی کشید . به ساعتش نگاهی انداخت و هوفی کشید . خیلی وقت نداشت. به جای...

View Article

رمان مرد یخی – 1

    رمـــان مــــرد یخی   به قلم زیبای : *فاطمه خانوم*   قسمت 1 در ادامه مطلب   منبع: سایت نود و هشتیا   یه مرد خشن که دنیاش خلاصه شده تو سیگار روی لب ، لباس های مارک دار و سفرهای اروپایی یه دختر از...

View Article


رمان مرد یخی – 2

  ❤   رمـــــــان مــــــــرد یـخــی  ❤   قسمـت 2 در ادامه مطلب     ارمیا حوله آبیش رو تنش کرد و رفت سمت تخت خوابش همین که رو تخت دراز کشید ، زری خانم با عجله وارد اتاق شد -ببخشید آقا مهمون دارید !...

View Article

رمان مرد یخی – 3

  ❤   رمـــــــان مــــــــرد یـخــی  ❤   قسمـت 3 در ادامه مطلب       شیده ویلچر رو سمت ویلا برد -شیده چرا داریم میریم سمت ویلا؟ -میخوام یه چیزی بهت نشون بدم افسون بی حوصله نالید -بمونه برای بعد !من...

View Article


رمان مرد یخی – 21

  ❤   رمـــــــان مــــــــرد یـخــی  ❤   قسمـت 21 در ادامه مطلب       تو آینه نگاهی به لباس های تنش کرد و لبخند دندون نمایی به این همه خوشتیپی خودش زد…انگار خودشیفتگی ارمیا مسری بود و به اون هم سرایت...

View Article

رمان مرد یخی – 22

  ❤   رمـــــــان مــــــــرد یـخــی  ❤   قسمـت 22 در ادامه مطلب       ماشین رو گوشه ای پارک کرد و با عصبانیت دست اش رو سمت در برد اما افسون سریع مانع شد -آقایی بذار من برم پایین ببینم چی شده! شما الان...

View Article

رمان مرد یخی – 23

  ❤   رمـــــــان مــــــــرد یـخــی  ❤   قسمـت 23 در ادامه مطلب       با اشتها مشغول خوردن ماهی پلو انیس جون بود، که با دیدن صورت پکر ارمیا قاشق تو دست اش خشک شد . غذایی که تو دهانش بود رو تند تند...

View Article
Browsing all 577 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>