❤ رمـــــــان رســــــوب ❤ قسمـت 25 در ادامه مطلب افزود: سال نوت هم پیشاپیش مبارک. مرجان با حرص رویش را برگرداند و از اتاق خارج شد . کیان لبه ی تخت نشست و سرش را در دستهایش گرفت. صدای تعارف های هلن را می شنید که از او میخواست […]
↧