❤ رمـــــان ضجـه های ویرانی مـــن ❤ قسمـت 17 در ادامه مطلب لاله برو بابایی گفت و پنجره سمتش رو کشید پایین کیانوش توی ماشین جا گرفت و شروع کرد به رانندگی لاله دوباره شروع کرد به حرف زدن -مرسی . به زحمت افتادید . کیانوش گفت -خواهش میکنم […]
↧