❤ رمـــان بختــک ❤ قسمت 9 در ادامه مطلب آرمین در اطاقش را باز کرد و به چهار چوب تکیه زد: -بفرما تو عروس خانوم مهرنوش با بغض به چشمانش زل زد. از امشب زندگی مشترکش با آرمین شروع می شد. از امشب آرمین می گفت "بمیر" و […]
↧