❤ رمـــان بختــک ❤ قسمت 10 در ادامه مطلب مهرنوش رو به روی آرمین ایستاده بود، آرمین روی اولین کاناپه نشسته بود. طیبه با نگرانی قالب یخی را روی گونه اش گذاشت و سری تکان داد: -چی به روز خودت آوردی پسرم آرمین با اخم های در هم به […]
↧