رمـــان المـــــــاس به قلم زیبای : shaloliz قسمت آخر در ادامه مطلب منبع: سایت نود و هشتیا مهراد ابروشو با لبخند شیطونی انداخت بالا و گفت :چجوری؟ من :قراره بریم بستنی بخوریم .موقع ی سوار شدن باید یه کاری کنیم که مهراب و کیمیا تنها بشن .اما باید خیلی […]
↧