رمان تلخ تر از اسپرسو – 10
❤ رمـــــان تلخ تر از اسپرسو ❤ قسمـت 10 در ادامه مطلب ابروهام تو هم گره خورد و رفتم تو فکر، وقتی دید که حرفی نمی زنم و همچنان تو فکرم آروم گفت : - من سورنام . دوست دامون ناخودآگاه یه هین...
View Articleرمان تلخ تر از اسپرسو – 11
❤ رمـــــان تلخ تر از اسپرسو ❤ قسمـت 11 در ادامه مطلب بالاخره اون عروسی مزخرف و پر استرس هم تموم شد و یه نفس راهت کشیدم . فردای روز عروسی هیروش طاقت نیاورد و با پدر و مادرش راجع به من صحبت...
View Articleرمان تلخ تر از اسپرسو – 12
❤ رمـــــان تلخ تر از اسپرسو ❤ قسمـت 12 در ادامه مطلب - می فهمیدم بعضی وقتا اصلا حوصله ام و نداشتی و از این که گیر میدادم بهت دلت می خواست سرم و از تنم حدا کنی . دوست نداشتم به زور به دستت...
View Articleرمان تلخ تر از اسپرسو – 13
❤ رمـــــان تلخ تر از اسپرسو ❤ قسمـت 13 در ادامه مطلب از اون به بعد تمام سعی ام و کردم تا به دامون نگاه نکنم . شلوغی دور و اطرافم کمکم کرد تا از فکر دامون بیام بیرون . داشتیم دوتایی با...
View Articleرمان تلخ تر از اسپرسو – 14
❤ رمـــــان تلخ تر از اسپرسو ❤ قسمـت 14 در ادامه مطلب با صدای هیروش پریدم بالا و یه جیغ خفه کشیدم . - چرا اینجا نشستی مانوش ؟ حالت خوبه ؟ دستم و گذاشتم رو زانوم و به زور بلند شدم و گفتم :...
View Articleرمان تلخ تر از اسپرسو – 15
❤ رمـــــان تلخ تر از اسپرسو ❤ قسمـت 15 در ادامه مطلب پوزخندی زد و گفت : - یعنی این که من کاری به کار هلیا ندارم و می رم دنبالش و میارمش خونه و به قول تو دلش و نمی شکنمو از دلشم در میارم ....
View Articleرمان تلخ تر از اسپرسو – قسمت آخر
رمـــان تلخ تر از اسپرسو به قلم زیبای : Natanayel قسمت آخر در ادامه مطلب منبع: سایت نود و هشتیا احساس می کردم همین الان با دستای خودم می تونم دامون و خفه کنم . به شدت دستم و از تو دستش...
View Articleرمان آواز چکاوک – 1
رمـــان کــاغــذ بی خــط به قلم زیبای :تسنیم قسمت 1 در ادامه مطلب منبع: سایت نود و هشتیا خلاصه داستان داستان درمورد دختریه که یه چیزایی رو در مورد زندگیش می فهمه…از گذشتش فاصله می گیره و...
View Articleرمان آواز چکاوک – 2
❤ رمـــــان کـــــاغذ بی خـــــط ❤ قسمـت 2 در ادامه مطلب یک صدای مردونه اومد که می گفت : چته پسر جون…؟دوباره نیومده شروع کردی؟ مگه چند بار نگفتم تو خونه صدات رو ننداز سرت…؟مگه نگفتم بری یه...
View Articleرمان آواز چکاوک – 3
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 3 در ادامه مطلب رفتم دم خونه و زنگ رو زدم…به زهره یه سلام زیر لبی کردم و دویدم سمت اتاقم….رفتم سراغ کتاب شعرام….شماره ی پریا بین یکی از همونا بود…....
View Articleرمان آواز چکاوک – 4
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 4 در ادامه مطلب این خانواده ی حکیم هر کاری کردن من اقلا یه پیرهن بپوشم یا به جای شال به اون کلفتی که دو دور ، دور گردنم پیچیده بودم یه شال حریر بندازم...
View Articleرمان آواز چکاوک – 5
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 5 در ادامه مطلب آره فقط یه جمله بود و اونم اینکه بیا منو بخور….. با ناراحتی همونطور که داشتم توی چشمای قهوه ایش نگاه می کردم رفتم جلو ….بشقابم رو...
View Articleرمان آواز چکاوک – 6
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 6 در ادامه مطلب یه دفعه نگاهش پر از یه حسی شد که من نمی دونستم چیه…… دستش رو برد پشت گردنش تا خودش رو آزاد کنه و این رقص مسخره رو تموم ……ولی یا دستش رو...
View Articleرمان آواز چکاوک – 7
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 7 در ادامه مطلب با شنیدن صدای اس مس گوشیم چرتم پاره شد ….. گنگ به چراغ روشن روی سقف نگاه کردم….برا چی این روشنه…. ؟؟؟؟ اصلا برا چی من از خواب...
View Articleرمان آواز چکاوک – 8
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 8 در ادامه مطلب زهره لبش رو گاز گرفت و دستش رو کشید به پیشونیش….. چکاوک با یه حالت هیستیریک گفت: _ باید….باید…..فریاد زد….باید..؟؟؟؟؟؟؟؟ حشمت خان با...
View Articleرمان آواز چکاوک – 9
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 9 در ادامه مطلب آبتین همچنان نگاه موذیشو حفظ کرد و جلوتر از چکاوک راه افتاد به سمت یه لباس زنانه فروشی… چکاوک ؛ دوید و کنارش قرار گرفت…. با هم به داخل...
View Articleرمان آواز چکاوک – 10
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 10 در ادامه مطلب که….یه ماشین جلوی پام زد رو ترمز و بوق زد….. بدون اینکه سرم رو بیارم بالا ، رفتم عقب تر ایستادم…..حتما مزاحم بود دیگه…. دوباره اومد...
View Articleرمان آواز چکاوک – 11
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 11 در ادامه مطلب آبتین برای بار چندم به ساعتش نگاه کرد ….ساعت سه صبح بود و هنوز توی خونه حشمت خان بودن…. و پدرش با نهایت انرژی هنوزم حرف می زد و از...
View Articleرمان آواز چکاوک – 12
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 12 در ادامه مطلب خروج چکاوک از دستشویی مصادف شد با ورود حمید به اتاق… آبتین صاف نشست و بدون اینکه خودش بدونه چرا…؟؟؟ زوم کرد روی حمید….حمید بی هیچ حرفی...
View Articleرمان آواز چکاوک – 13
❤ رمـــــان آواز چکــــــاوک ❤ قسمـت 13 در ادامه مطلب گنگ بهش نگاه کردم که دوباره گفت: _ نشنیدی چی گفتم؟می گم پیاده شو…مگه نگفتی جاوید دوست داره و نازتو می کشه پس مطمئنا این چند وقته می...
View Article